حالا هر چقدر هم که همه بگن چقدر بیبی فیس هستم و هر چقدر هم دلم جوون باشه و هر چقدر هم کودک درونم بیشفعال باشه و ... آما!!!
واقعیت اینه که با رد کردن ۴۷ سالگی، کارهایی میکنم شگفت که نشون میده باید جدول حل کنم و هر کاری لازم هست برای پیشگیری از زوال عقل زودرس انجام بدم.
شیرینکاری اول: دوتا عکس از مامان و بابا زدم رو شاسی و بردم اون خونه که اونجا هم جلوی چشمم باشه. عادت دارم باهاشون حرف بزنم. دو تا جا شمعی کوچولو و یک جا عودی هم کنارشون گذاشتم که غروبها شمع روشن کنم. بعد مدتی پیش یکی از قلمههای آبی پتوسم رو هم همونجا کنار عکسها گذاشتم.
هفته پیش شمعها رو روشن کردم همینجوری گوشی دستم بود عکس هم گرفتم و شب رفتم خوابیدم. روزی که میخواستم برگردم خونه رفتم آب گلدون رو چک کنم دیدم ای داد دوتا از برگها سیاه شدن که یکیش جوانه هم داشت. کلی دلم سوخت و اصلا متوجه نبودم چی شده تا اینکه چند روز پیش عکس رو تو گوشیم دیدم و فهمیدم خیلی ابلهانه زیر برگها شمع روشن کردم
شیرینکاری دوم: یکشنبه تصمیم گرفتم سیمکارتهای اعتباری رو شارژ کنم. برای ایرانسل وارد حساب کاربری شدم و رفتم قسمت افزایش اعتبار. میخواستم ۵۰ تومن شارژ کنم که چشم مبارک درست ندید و ۵۰۰ تومن پرداخت کردم. اول غصه خوردم ولی بعد گفتم بالاخره استفاده میشه چیزی که نیست. از اونطرف پیام شارژ هم نیومد و وقتی استعلام گرفتم موجودی نزدیک ۴ تومن بود فقط! خلاصه بعد از تجسس و تفحص فهمیدم اون اعتبار اصلا شارژ نبوده و برای شرکت در مزایده اینها که نمیدونم چیه بوده. دیگه راهنمایی گرفتم و گزینه استرداد وجه زدم. اعتبار صفر شد و پولی هم برنگشت
نتیجه: دو فقره خنگبازی تو فاصله چند روز به نظر طبیعی نمیاد. باید یک فکر اساسی کرد. به قول سالار خان، بر باعث و بانیش لعنت
منم اینجوری شدم.
مثلا تو شرکت کد پستی رو اشتباها قسمت کد ملی وارد کردم، بعد با خودم میگم چرا سیستم خطا میده. کلا هوش و حواسم نابود شده.
تو بخاطر مشغله اینجوری شدی و خیلی طبیعیه عزیزم. به خصوص تو کار زیاد پیش میاد ولی در مورد من کمی قضیه فرق فوکوله