تا همین چند سال پیش باورم بر این بود که آدمهای جورواجور اطرافم رو باید به هر قیمتی که شده کنارم نگه دارم. به همین دلیل گاهی ناز میکشیدم، اکثر اوقات حتی تو مواردی که حق با من بود کوتاه میومدم، خیلی وقتها کارهایی میکردم که اصلا بهشون اعتقادی نداشتم و خیلی چیزهای دیگه. خب طبیعتا جواب هم میداد؛ همه همیشه دوستم داشتن و دایرهُ دوستیهام بسی وسیع بود.
این چند سال اخیر اما رویهام کاملا تغییر کرده و صد البته از رویکرد جدیدم راضیترم. به راحتی آب خوردن آدمهای بیخاصیت و در مواردی مضر رو حذف میکنم و به هیچ عنوان برنمیگردم. تا الآن هم پشیمون نشدم.
آبان گذشته طی یک تصمیم انقلابی کسی که به شدت وابستهام شده بود و نمونه بارز انرژیخواری بود رو گذاشتم کنار. به این ترتیب که هیچ تلفن و پیامش رو جواب ندادم. خب دست بردار نبود و من هم اصلا راههای ارتباطی رو مسدود نکردم و فقط با بیتفاوتی به تلاشهاش فهموندم که نیستم. یک بار چند ماه پیش با شماره ناشناس تماس گرفت و چون منتظر پیک بودم به اشتباه جواب دادم و در نهایت مستقیم گفتم دارم دایره دوستیهام رو محدود میکنم! یعنی اگر کسی حتی تلویحی چنین حرفی به من میزد دمم رو میذاشتم رو کولم و پشت سرم رو هم نگاه نمیکردم. اما جمعه پیش مادرش زنگ زد و به قول امروزیها گیر سه پیچ که دلتنگتیم و بیا و میاییم و از این حرفها. من هم به رسم ادب در سکوت به صحبتهاش گوش دادم و آخرش گفتم حوصلهُ یک عده رو ندارم.
واقعا در تمام این چند ماه ذرهای احساس پشیمانی یا مثلا دلتنگی نداشتم. فهمیدم که هیچ نیازی نیست دورم با آدمهای رنگارنگ پرباشه. وقتی با همین هفت هشت نفر حالم خوبه چرا باید نامتعادل ها رو تحمل کنم؟
دو نفر دیگه هم تو لیست حذف هستن؛ اولینش مسافر هست که چند روز پیش خط قرمزم رو رد کرد و گور خودش رو کند.
دومی هم کنه چون حدس قریب به یقین میزنم بودنش آسیبزا و پرتنش خواهد بود.
دایره ی دوستی هام همچنان بزرگه اما دیگه اون انرژی سابق رو برای همه نمیذارم. همیشه عادت داشتم حال همه رو بپرسم و خبر بگیرم. انگار شده بود وظیفه! دو سالیه اینکارو حذف کردم.
+من از همون طفولیت وقتی کسی خط قرمزم رو رد میکرد کلا میذاشتمش کنار چون هم مهرش از دلم میرفت و هم اینکه اصلا بلد نیستم دل کسی رو به دست بیارم. حذف آدمها درسته ممکنه اذیتشون کنه اما دقیقا برآیند رفتار خودشونه.
من هم زیادی صبور بودم در برابر یک عده و کم کم برام سنگین شد این بار... نمیخواستم نمود عملی برای حکایت ترکیدن سنگ صبور باشم
آسیبی که روان آدم از روابط ناسالم میبینه، بعدا سخت جبران میشه.
دوستتون دارن، بهتون وابسته شدن.
راستش سنگ صبور بودن به صورت دائمی در دراز مدت توان آدم رو حسابی تضعیف میکنه و من همیشه سنگ صبور خوبی بودم