دختر پاییز

دختر پاییز

هیچ‌حالی را بقایی نیست بی‌صبری مکن
دختر پاییز

دختر پاییز

هیچ‌حالی را بقایی نیست بی‌صبری مکن

به همین سادگی

کلاس زبان رو تو سن بالا و از صفر شروع کردم از تاپ ناچ1.

اولین جلسه کلاس رفتم و نزدیک‌ترین صندلی به استاد رو انتخاب کردم. کم کم بقیه هم اومدن. کلاس شلوغی بود فکر کنم بیست نفری بودیم همه هم دانشجوهای اوایل لیسانس. نزدیک‌های شروع کلاس یک گروه چهار نفره با هم اومدن سه تا آقا و یک خانم. کارمند بانک بودن. خوشبختانه خانم سه سال از من بزرگتر بود اما همین که خواستم خوشحال بشم آقایون شروع کردن به شلوغ کاری و مزه‌پرانی. منم خیلی جدی نشسته بودم و به ظاهر اهمیتی برام نداشتن اما تو دلم میگفتم حالا من چطور سه سال با این‌ها سر کنم. به هیچ وجه هم حاضر نبودم قید کلاس رو بزنم. 

آخرای همون جلسه اول باز یکیشون بامزگی کرد و من بدون اینکه نگاهش کنم جواب دندان شکن و در خوری دادم. از همون لحظه یخ‌هام آب شد و سیل عظیمی راه افتاد جوری که جلسه سوم کل بچه‌ها شده بودیم یک اکیپ همراه و صمیمی. بعد از کلاس میرفتیم کافه یا رستوران و خیلی خوش میگذروندیم.

از ترم دوم تعدادمون ریزش اساسی داشت. از همون موقع با سارا صمیمی شدم. خیلی با هم هماهنگ بودیم. به سوال‌های استاد همزمان و با یک ریتم جواب میدادیم. هنوز هم اکیپ پنج شش نفرمون توی مرکز توجه بود تا ترم چهار که فقط من و سارا موندیم. و از ترم شش اون هم دیگه نیومد ولی بیرون می‌رفتیم و در ارتباط بودیم تا چند سال پیش که ازدواج کرد و رفت انگلیس. باز هم ارتباطمون حفظ شد. 

پارسال حدود یک ماه یا کمتر اومد شیراز. عروسی خواهر کوچیکش بود. فردای عروسی قرار گذاشتیم و همدیگر رو دیدیم‌. کلی از خانواده‌اش و خواهراش برام گفت. فاصله سنیشون کم بود و خیلی با هم صمیمی بودن و یکی از یکی زیباتر. 

دو روز پیش یک پست گذاشته بود توی اینستاگرام. تاج گل کنار عکس یکی از خواهرها. نفسم گرفت واقعا. گفت توی خواب دچار حمله عصبی شده و تمام کرده... به همین سادگی!

نظرات 5 + ارسال نظر
لیمو شنبه 31 تیر 1402 ساعت 14:03 https://lemonn.blogsky.com/

آخی روحش شاد... چه مرگ آروم اما در عین حال ناگهانی ای.

غم‌انگیز بود بخصوص دیدن عکساش با دختر کوچولوش

Khatoon چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 20:50 https://memories-engineer.blogsky.com/

زبان رو خیلی دوست داشتم ادامه بدم اما همین ریزش ها باعث شد منم ول کنم
چه مرگ غم انگیزی داشته خواهر دوستتون
خدا رحمتش کنه

ما ترم آخر تعدادمون رسید به شش نفر و همه هم جدید بودن. در واقع از اون گروه فقط من به صورت مستمر تا آخر رفتم. البته الآن هیچی یادم نیست
آمین خدا رفتگان شما را هم رحمت کند

گیل‌پیشی سه‌شنبه 27 تیر 1402 ساعت 23:30 http://Www.temmuz.blogsky.com

خدمت از ماست دوست نازنینم. ایشالا شما هم تشریف بیارید تبریز, در خدمت باشیم

گیل‌پیشی سه‌شنبه 27 تیر 1402 ساعت 19:15 http://Www.temmuz.blogsky.com

عجب، روحش شاد. مرگ اصلا خبر نمی‌کنه.
کاش منم همشهریتون بودم و می‌دیدمتون.

آره دیگه خدا رفتگان شما را هم رحمت کنه
عزیزم تو اراده کن و بیا شیراز من تمام وقت در خدمتتم مهربون جونم

ماهش سه‌شنبه 27 تیر 1402 ساعت 17:59 http://badeyedel.blogsky.com

خدا رحمتشون کنه روحشون شاد!

خیلی ممنون. آمین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.