دختر پاییز

دختر پاییز

هیچ‌حالی را بقایی نیست بی‌صبری مکن
دختر پاییز

دختر پاییز

هیچ‌حالی را بقایی نیست بی‌صبری مکن

غار تنهایی

بالاخره موفق شدم بیام این خونه. 

صبح رفتیم خرید و باز هم نشد اون عکس جا مونده از سفر رو بزنم رو شاسی چون جلوی عکاسی کلی ماشین حتی دوبله ایستاده بودن و از اونجا که آدم قانونمندی هستم باز بیخیالش شدم. باید یه روز که میرم پیاده‌روی با خودم ببرم بهرحال توی مسیره. از سه هفته پیش که بقیه عکسارو آماده کردم میخ اینم کوبیدم به دیوار ولی هنوز خودش آماده نشده.

بعد از ناهار و کمی استراحت و صرف چای، راه افتادم به سمت این یکی خونه که اسمش رو گذاشتم غار تنهایی البته هیچ‌وقت غار تنهایی نبود، از همون روز اول که غارتش کردم! یادش بخیر آلبوم پاروی بی‌قایق محسن چاوشی تازه اومده بود و با هم گوش کردیم.

نمیدونم چرا یه مدت مسیر صدرا انقدر ترافیکش سنگین شده بخصوص اون قسمت که از حسینی‌الهاشمی ماشینا میان وحشتناکه. قبلا دیده بودم اما فکر میکردم خبر خاصیه یا مثلا ساعت نامناسبی رو انتخاب کردم اما نه.

بهرحال رسیدم و یه سری چیز میز جا دادم. یه سفارش اسنپ مارکت هم داشتم که اومد. یکشنبه بازار هم هست و تا حدی شلوغه ولی خوشم میاد از شور و هیجان مردم.

فردا باید کمی تمیزکاری کنم. تمیز کردن این خونه صدمتری برام لذت‌بخش‌تر و راحت‌تره از تمیز و مرتب کردن اتاق ؟؟ متریم تو خونه. نمیدونم چرا ولی اونجا اصلا دوست ندارم کار کنم بخصوص تمیز کردن کتابخونم برام مثل کابوسه. چندباری هم تقلب کردم و کتابهارو از قغسه نیاوردم بیرون و همینجوری دستمال کشیدم. یکی از دلایلش اینه که وقتی کتابارو بیرون میارم بی‌هوا مشغول ورق زدنشون میشم بخصوص کتاب شعرام که عاشقشونم و خوندنشون کارو حسابی عقب میندازه.

خدا کنه چند روزی که اینجام یک نفر ترتیب اون اتاق رو بده.

برای امشب آرزوی یک خواب عالی و باکیفیت برای خودم دارم.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.