خب مثل اینکه بلاگ اسکای به سلامتی از بحران خطای ۵۰۰ گذر کرد و به روال سابق برگشت و در نتیجه من رو نیز برگردوند:)
دو سه روز گذشته یعنی از پنجشنبه صبح که خبر آتشسوزی رو شنیدم چنان مضطرب شدم که حد نداره. شده بودم مصداق مجسم اسپند روی آتش.
البته که من منطقههای به اصطلاح "LA" رو نمیشناسم ولی میدونستم که دنتیست توی یکی از همون مناطق حادثهدیده هست. با ترس و لرز به نیلو پیام دادم و فوری پیام صوتی گذاشت با این مضمون که قسمت خودشون فقط دود و اینهاست ولی به دنتیست و خانواده همسرش، دستور تخلیه داده بودند. تازه گفت برقشون هم قطع هست و به پیامها جواب نمیده. میگفت خیلی وحشتناک هست و غمانگیز...
خلاصه از نگرانی مردم تا امروز صبح که دیدم دنتیست هم جواب داده و حالشون خوب بود خدا رو شکر.
این حادثه هم از اون دست حوادث بود که آدم رو وادار به تفکر میکنه. درست وقتی با خودت فکر میکنی ببین بعضیها رویاهای ما رو زندگی میکنند، یک بلای آسمانی پیشبینی نشده نازل میشه و تلنگری اساسی میزنه.
دنیا واقعا جای عجیبی هست و هر لحظه و هر روز و هر پیشآمدش پر از درسها و ماجراهای عبرتآموز!
- تو ماشین آهنگ دزیره چاوشی رو گذاشتم روی تکرار. یاد اولین شبی که شنیدمش افتادم و لحظهلحظه اون صحنهها تو مغزم رژه رفتن... چقدرررر سریع گذشت.
من از شانس خوبم وقتی آهنگ دزیره منتشر شد تازه کتابش رو خونده بودم برای همین یه جور دیگه ای بهم چسبید. پر از حس خوبه.
یادش بخیر ولی من بعدش کتابشو خوندم باز هم خیلی چسبید هر دوش


راستی میدونی خیلییییی بامعرفتی لیمو جان؟
واقعا زندگی هر لحظه غافلگیرت میکنه.
خداروشکر که سلامتن
آره دیگه... خدا به همه رحم کنه