صبح رفتیم سمت انوری. این خیابون و خیابون خیام عجیب حس نوستالژیکی داره برامون. ویترین مغازهها پر بود از انواع و اقسام خوراکیهایی که تا چند سال قبل بهشون معتاد بودم و وحشیانه خرید میکردم. مثل محصولات کیندر و کیتکت و علی کافه و ... ولی اخیرا و امروز اصلا دلم نمیخواست. حتی تا پارسال هم از کیش کلی شکلات فوندانت و کیتکت اینها خریدم ولی تقریبا نصفش رو هدیه دادم به اطرافیان. امسال هم که تو هیچکدام از سفرها شیرینیجات نخریدم.
خلاصه شیرینی دلم نخواست و به جاش کلی شوری خریدم و یک شیشه از اون مثلا ترشی انبهها که خیلی شور و تنده.
بعدش رفتیم خیابان داریوش چندتا کاور برای گوشیها خربدم اونهم چه گرون. از اونجا سر زدیم به مجتمع تجاری مشیر که مدتها بود تصاویرش رو تو اینستاگرام دیده بودم و به نظر خیلی مدرن و خوب میومد فضای بزرگی هم داشت اما بیرونق، به حدی که دلمون سوخت برای مغازهدارها. تازه پله برقیش هم خراب بود:((
آخر سر رفتیم وصال و کلی خونه قدیمیها رو نگاه کردیم. این خیابون هم مورد علاقه ماست و خاطرهانگیز. یادش بخیر وقتی داشتیم برای این خونه وسایل جدید میخریدیم، بابا و خواهرا تو وصال بودن من هم از سر کار و با چادرم! بهشون ملحق شدم. بابا تا من رو دیدن گفتن ماشالله... اون روزها همه میگفتن چادر خیلی بهت میاد هرچند من بها نمیدادم:) خلاصه هر سه یاد اون روز و اون حرف افتادیم.
نسبت به سالهای قبل این موقعها بازار، شور و شلوغی چندانی نداشت.
- ۷ سال پیش چنین روزی با دوستان دورهمی داشتیم. رفتیم رافائل تو محلاتی و هیچکدوم نمیدونستیم آخرین بار هست که رفیقمون، آرمین عزیزمون رو میبینیم. یادش بخیر موقع خداحافظی گفت سوم، چهارم فروردین منتظرتون هستیم و ما هماهنگ نشدیم و حسرتش به دلمون موند.
سلام خواهر گلم. پیشاپیش عیدت مبارک.
زندگیت همیشه سبز و بهاری باشه
سلام خواهر جونم. فدات بشم مهربون
قربونت پریسا جان. الحمدلله، من هم خوبم.
روحش شاد.
پریسا جان ماشاالله صبور و مهربونی. همیشه سلامت و غرق آرامش باشی
فدای لطفت نازنینم

منم برات بهترینها رو میخوام عزیزم
سلام خواهر گلم. خوبی؟
آرمین فوت شدن؟
من هم عاشق چرخ زدن تو محلههای باستانی هستم.
پریسا جون، هرچی سن میره بالا، حجم خاطراتی که رو قلب سنگینی میکنن، بیشتر میشه. من هم یاد ایام جوانی افتادم.
ذاقئه واقعا در گذر زمان تغییر میکنه. مثلا عاشق ترشیجات بودم، الان مثل سابق نه.
سلام عزیز دلم. تو خوبی قشنگم؟


بله متأسفانه حدود یک ماه بعد از آخرین دیدارمون
دقیقا همینطوره خواهر جون الآن دیگه خیلیها خاطره شدن برام
امیدوارم خاطرات خوبت همیشه بیشتر باشه مهربون
من همچنان شیرینی دوست دارم اما برخلاف گذشته شکلات زیاد نه. یعنی دوست دارم اما حتما باید به انضمام چای باشه.
شاید باورتون نشه اما توی عمرم از اون ترشی انبه ها نخوردم چون از تندیش میترسم.
منم شیرینی رو با فاصله های زیاد میخورم ولی شکلات اصلا میلم نیست.
ولی ترشی انبه میناب واقعا خوش طعم و خوبه اون رو پیشنهاد میکنم
این ترشی که من میگم به واقع نمک خالص هست از اون شیشه قرمزها. حتی فکر میکنم ضرر داره