دختر پاییز

دختر پاییز

هیچ‌حالی را بقایی نیست بی‌صبری مکن
دختر پاییز

دختر پاییز

هیچ‌حالی را بقایی نیست بی‌صبری مکن

باز آمدم

گفتم دوباره یه چیزایی بنویسم. راستش دلم تنگ شده بود برای وبلاگ نوشتن.

چند روز پیشا یاد نکیسا و محبوب افتادم که اوایل دهه هشتاد دوستای وبلاگی من بودن . بعد یادم افتاد اون موقع‌ها اگه دوست داشتیم بازدید وبلاگ بره بالا -که البته خیلی هم دوست داشتیم!- تو وبلاگ بقیه نظر ثبت می‌کردیم یا مثلا پیوند میذاشتیم و خلاصه عالمی بود برای خودش ولی دیگه وضع فرق کرده. دیگه خیلیا حتی کامنت رو به کل میبندن.

خودمم تو وبلاگ قبلی آخریا همین کارو کرده بودم و در نهایت رمزدارش کردم که از شر شیاطین در امان باشم.

خلاصه اولین روز از آخرین ماه سال استارت زدم...

خوشبختانه حالم خوبه و به ثبات رسیدم. اوضاع اینجوری بهتر پیش میره. کنه جان بعد از اون صبحانه گرون قیمت کمتر پیله میکنه و پیام میده و این خیلی خوبه چون خوشم نمیاد تماس و پیامی رو بی‌جواب بذارم و از طرفی اینم کسی نیست که از هم‌صحبتیش مشعوف بشم. نمیشه هم کلا حذفش کرد!

برای عمو اینا مهمونی خداحافظی گرفتیم. با اینکه دلتنگ میشیم اما خیلی خوشحالم که کارشون درست شد.

عمه کوچیکه هم ۵ روز دیگه برمیگرده. ماه شلوغیه مثل هر سال و امیدوارم زود بگذره.