چند وقت پیش گفته بود چیزی پیشش دارم یک جور سوغات سفر. گفت سپردم به فلانی که برات بیاره منم تشکر کردم و با فلانی که حرف زدم گفتم حتما خودم میام میگیرم و واقعا میخواستم سریع برم ولی مصادف شد با سفرهام و بعد کلا یادم رفت حتی اونم دیگه چیزی نگفت تا دیشب.
زنگ زد و کلی حرف زدیم آخرش گفت راستی فردا خونهای فلانی امانتی رو بیاره؟ گفتم آره صبح تا ظهر هستم. بماند که چقدر خجالت کشیدم بابت نرفتنم.
حدودای ۱۱ صبح زنگ زد گفت بیا دم در...
طفلکی خودش اومده بود با هدیهاش. خیلی خوشحال شدم بعد از اینهمه مدت. سورپرایز دلنشینی شد. کنار بسته هم یک ظرف کوکی بامزه بود گفت دیروز دیدم خوشم اومده برات گرفتم منم که دلم نمیاد بازش کنم.
آخی چه خوشگله. مدل قلبهاش گوگولی ان.
اینکه خودش آورده هم صدتا از این قلبها توی دل آدم درست میکنه.
جات خالی خیلی هم خوشمزه بود
واقعا دوستای خوب نعمتن
سلام دوست گلم. خوبی؟
به به، مبارکت باشه.
چه نازن قلب قلبیها
عاشق این پستهای عکسدار هستم
سلام عزیز دلم. قربونت برم مرسی

آره خیلی خوشکله اصلش از ذوق این گوگولی پست گذاشتم