به خاطر برنامه یک روز در میون استخر نمیتونم با خیال راحت تو کاخ تنهاییم بمونم. این دفعه هشت روز فاصله افتاد و دوازده روز شد که گلدونامو آب ندادم... شرم بر من واقعا:( منتظر بودم تو چند روز محدودیت بیام و بمونم.
یکشنبه داشتم جمع و جور میکردم برم که یکی از رفقا زنگ زد و گفت برای دوشنبه شب دورهمی داریم و طبیعتا خوشحال شدم چون تو این اکیپ خیلییی خوش میگذره از طرفی برنامم تغییر کرد گفتم بعد از ظهر میرم و صبح دوشنبه برمیگردم خونه و همین کار رو کردم.
اول از همه پرستوهای تو پارکینگ اومدن استقبالم. یادمه تو محل کارم یه جایی نزدیک اتاقمون پرستو لونه کرده بود و جوجهدار شده بود بعد صبحا تا من میرفتم سر و صداشون میرفت تو هوا. رییس میگفت فکر میکنن مامانشون اومده :))
قبل از اینکه برم بالا کنتور آب رو باز کردم. رفتم تو خونه گفتم اول گلدونا رو آب بدم بعد لباس عوض کنم اما شیر آب رو باز کردم و دریغ از یک قطره. حالم گرفت. دو تا ۱/۵ لیتری آب معدنی داشتم که ریختم تو گلدونا و تصمیم گرفتم برگردم خونه. رفتم در خونه همسایه و گفت آب وصله دیگه بیشتر حالم گرفت با این تصور که حتما مشکلی پیش اومده. خلاصه رفتم کنتور رو ببندم که دیدم رو حالت بسته هست. نگو این مدت یه نفر اشتباهی کنتور ما رو باز کرده بوده و منم از روی عادت و بی توجه به حالت افقی و عمودی، بستمش. بنابراین دوباره برگشتم بالا و به کارام رسیدم.
آخ از اوضاع پتوسهام. انقدر بیحال شده بودن که گریهام گرفت. کلی باهاشون حرف زدم، قربون صدقشون رفتم و عذرخواهی کردم. ولی ناز یخی چه خوبه. بعد از کلی بیتفاوتی بیحال میشه ولی همینکه آبیاریش کنی جون میگیره. تازه گلهای خوشکلشم نمایان میشه باز.
صبح دوشنبه خواستم برم خونه که اف۳ زنگ زد گفت سرویسکار کولر گفته امروز میام. از اونجایی که آدم خیلی خوب و کاربلد و تمیزیه صبر میکنیم تا خودش وقت بده وگرنه تو صدرا هم زیاد هستن. این آقا یه دونه از این امویام کوچولوها داره که باهاش مسیرهای طولانی رو نمیره. بماند که با اون قد بلند تو این ماشین خیلی هم خندهدار میشه... مثل یه بنده خدایی تو سالهای نه چندان دور... بنابراین ماشینو میذاره تو پارکینگ خونمون و از اونجا با ماشین ما میاد یعنی میاریمش در واقع.
به این ترتیب تا طرفای ظهر گیر افتادیم و بعد برگشتیم خونه. عصرش همینجوری که مقدمات آماده شدن رو انجام میدادم جلو آینه حس کردم یه چیزی عوض شده و اون چیز هم این بود که گوشواره پایینی گوش چپم نبودش. فقط نمیدونم چرا خندم گرفت؟! شاید چون چند سال پیش هم عین همین اتفاق رو تجربه کرده بودم. خلاصه کمی دور و برم رو نگاه کردم بعد هم تو ماشین و پارکینگ و نبود که نبود. همون موقع تصمیم گرفتم (در واقع نیت کردم!) شنبه برم یک جفت گوشواره جدید بخرم.
ماجرای دورهمی هم جالب شد؛ دوتا رستوران پیشنهاد شده بود. من چون هیچکدوم رو نرفته بودم به اونی که آدرسش نزدیکتر بود رای دادم بقیه هم بخاطر کلاسش همون رو انتخاب کردن. داشتم از خونه میرفتم بیرون که برنامهریز زنگ زد گفت این رستورانه مدتهاست تعطیله!! و من حالا فهمیدم. کلی خندیدیم و رفتیم به سوی گزینه دوم. خوشبختانه فضا و غذا عالی بودن.
با این گروه هرجا میریم توجه همه رو جلب میکنیم. مثلا چند سال پیش اواسط اردیبهشت رفتیم باغ عفیفآباد. لباس قجری کرایه کردیم و راه افتادیم تو باغ که عکس بگیریم. انقدر باحال شده بودیم که ملت درخواست میکردن باهامون عکس بگیرن... حالا دیشب هم یه جور دیگه سوژه شده بودیم. میخواستیم به صدای موزیک غلبه کنیم و بلند حرف میزدیم بعد موزیک قطع میشد و ما همچنان با فریاد صحبت میکردیم اونم راجع به پیچوندن آقایون در مورد مسائل مالی... خیلی خندهدار بودیم واقعا. اما خوش گذشت.
امروز صبح باز اومدم این خونه. به محض اینکه در رو باز کردم دیدم گوشوارم افتاده همونجا پشت در. منم خیلی خونسرد انگار خودم از عمد انداخته باشم برداشتم شستم و گذاشتم تو کیفم.
این وسط یک نیت خرید گوشواره جدید افتاد رو دستم!
میگم حالا که یوگا رو شروع کردیم رقابتیش کنیم ببینیم کی میتونه زودتر نتیجه بگیره
اینجوری هیچ کدوم رهاش نمی کنیم و یه انگیزه میشه برامون.قبوله ؟ من خودم رو وزن کردم ببینم بعد از یک ماه چه اتفاقی برام میوفته
کاملا موافقم. قبوله
آخ که چند روزه افتاده توی ذهنم بعد هشت سال دوباره برگردم به کلاس شنا. عاشق وقتی بودم که موهای خیسم تا برسم خونه کل لباسام رو خیس میکرد و اون خستگی قشنگ

+ بی محلی حتی روی گوشواره گم شده هم جواب داده!
++این جمع دوستانه ی پر صدا و خوشی همیشگی و پاینده.
شنا عاالیه من از بچگی عاشق استخر بودم و چند سالی که نمیرفتم هم مدام خوابشو میدیدم


*راست میگیا اینبار خیلی بیتفاوت بودم
** ممنون عزیزم. آمین
مرسی که سر زدی لیمو جون
آخ گفتی کاخ تنهایی . اینقدر دلم میخواد یه همچین کاخی داشته باشم کوچولو و نقلی اما تنها توش راحت باشم!!
گلدوناتون رو وقتی که مدت طولانی خونه نیستید بذارید داخل یه ظرف آب یه کمی بزرگتر از گلدون که لبه هم داشته باشه به طوری که بخشی از گلدون رو آب بگیره . اینجوری هیچ وقت خشک نمیشن
من خودم شده بیست روز رفتم مسافرت وقتی برگشتم گلدونام شاداب و سرحال موندن
آره واقعا به نظرم همه نیاز دارن... کاش اینجا بودین کلید رو تقدیم میکردم خاتون جان
راستش قصدم اینه که حداقل هفتهای یکبار به گلدونا سر بزنم ولی کارهای یهویی پیش میاد برنامم بهم میریزه. حالا باید همینکاری که گفتین بکنم. ضرر نداره
داشتن گل و دوستانی که باهاشون خوش میگذره
ایشالا همیشه به شادی و سلامتی باشه اوقاتتون
ممنونم. همینطور برای شما آقای رعد
چه زیبا گفتید، کاخ تنهایی
منم این روزها کمتر بهشون میرسم.
گلدونهای نازنین
مراقب باش گوشواره دوباره گم نشه سپیدار جان.
همیشه به دورهمی و شادی. یاد برنامه بفرمایید شام افتادم
خدا رو شکر گلدونا جون گرفتن
یاد بفرمایید شام بخیر... چقدر جدی دنبال میکردم